به گزارش مشرق، حضور قلب روح و مغز عبادات است. در آموزههای دینی بر این مسئله به ویژه در
نماز تأکید شده است. در نماز كه أهمّ امور است بايد انسان در حضور قلب به
خدا منقطع باشد و هيچ خاطرهاى و انديشهاى از ذهن عبور نكند چون حضور قلب و
خشوع و خشيت مقصود كلّى از نماز است، آيات و اخبار بسيار در ترغيب بر آنها
و فضيلت و ستايش اهل آنها و مذمّت غفلت و دل مشغولى در امور دنيا و
وسوسههاى باطل در حال نماز رسيده است، و نيز اخبار دلالت دارد كه انبياء و
اوصياء و بزرگان اولياء به هنگام اشتغال در نماز در نهايت توجّه و خشوع و
خوف بودند. نوشتار حاضر اهمیت و راههای حضور قلب را مورد تحلیل و بررسی
قرار میدهد.
***
انسان در هر لحظه از افكار و خواطر خالى نيست؛ در سكون و حركت، در خواب و در بيدارى. افكار و خاطرات مانند موج هاى خروشان از اصقاع و نواحى نفس هجوم مىآورند، و ملكات مكتسبه و برخورد با مشاهدات روزمرّه هر دم بر انسان خاطرهاى مىزايند. اين خاطرات مانند تيغهایى آبدار و شمشيرهایى برّان بر قلب حمله نموده، او را در پرده مىافكنند و جريحهدار مىكنند.
از هر خاطرهاى بگريزد، به خاطره ديگرى دچار مىشود. گريز از خاطره نيز به نوبه خود خاطره جديدى است. صور و اشكال موجودات فانيه صف بسته، دائماً در ذهن او رژه مىرود و ميدان نفس را محلّ تاخت و تاز خود قرار مىدهند؛ مولوی در این باره گوید:
جان همه روز از لگد كوب خيال
وز زيان و سود و از بيم زوال
نى صفا مىماندش نى لطف و فرّ
نى بسوى آسمان راه سفر
(جلال الدین محمد بن محمد، مولوی، مثنوىمعنوى، دفتر اول، ص22)
حقيقت نماز حضور قلب و نفى خواطر است
نماز يگانه ارتباط و اتّصالى است كه ناگهان او را از اين هياهو مىرهاند؛ چون حقيقت نماز حضور قلب است، و حضور قلب مستلزم نفى خواطر و توجّه تام به ذات اقدس ربوبى است.
لذا با اين توجّه تمام خاطرات مضمحل مىگردد، افكار و خيالات نيست و نابود مىگردد، آن لشكرهاى صف كشيده شده افكار و آن تداعى معانى صور و اشكال مانند نمك در آب حل مىشود، و آن آشوب و هيجان تبديل به آرامش و سكون مىگردد. آن گرد و غبار خيالات تبديل به زمين سرسبز و خرّم و آب پاشيده شده، آن امواج پرخروش تبديل به يك آب صاف و آرام مىشود.
معلوم است كه اقلّ فايده آن استراحت موقّتى از پريشانى حواس و افكار، و فائده مهم آن اتّصال به ابديّت و خداوند است. چون آئينه دل صاف شد و آب خروشان آرام گرفت و گرد و غبار شهوات و افكار مشوّش نشست، جلوه خورشيد حقيقت و شمس سرمدى در قلب واضح مىشود؛ بنده خداى خود را با چشم دل مىبيند، با او مىگويد و با او مىشنود. يكى از بزرگان مىفرمايد: من هر وقت بخواهم خدا با من صحبت كند قرآن مىخوانم، و هر وقت بخواهم من با خدا تكلّم كنم نماز مىخوانم چه حال بهتر از اين حال كه انسان دمى مغز خود را از فكر اين دنياى پر شر و شور خالى كند (دنيائى كه عيشش توأم با ناگوارى و حياتش توأم با موت و شاديش مقرون با سوگ و ماتم است) و توجّه به حرم انس و مقام قرب و محل أمان بگرداند، و به ابديّت پيوسته شود.(سيد محمد حسين حسينى طهرانى، انوارالملكوت، ج1، ص99- 101)
1. اهمیت حضور قلب
موجوداتى را كه ما در خارج مشاهده مىكنيم ظاهرى دارند و باطنى. هر موجودى از موجودات طبيعى، جسمى دارد و روحى، مُلكى دارد و ملكوتی.
مثلًا نمازى را كه انسان مي خواند، ظاهرى دارد و باطنى، ظاهرش طهارت است و استقبال و قيام و ركوع و سجود و دعا و قرآن و تسبيح و غير ذلك؛ و باطن و ملكوتش، آن جان و روح اين نماز است، كه آيا از روى ريا و خودپسندى و عُجب و مقاصد پائين خوانده است، و يا از روى خلوص و اخلاص؟
انسان آن را با حالت پريشان و هجوم خواطر خوانده است، يا با طُمأنينه و سكينه خاطر و حضور قلب؟ درجات حضور باطنى او در چه حدود بوده است؟ و سير معراجى او تا به كجا او را رسانده است؟
(سيد محمد حسين حسينى طهرانى، معاد شناسى، ج 6، ص182) با توجه به آنچه که ذکر شد، باطن در مقابل ظاهر بوده و اصل است و نماز بیحضور قلب، نمازی است که اصالت ندارد.
ملا مهدی نراقی(ره) در اهمیت حضور قلب در نماز گوید:
حضور قلب و خشوع روح نماز است و چگونه نباشد و كمال نماز به آن بسته نباشد و حال آنكه نماز گزار در نماز و دعاى خود در مقام مناجات با پروردگار است؟ و شك نيست كه سخنى كه از روى غفلت سر زند مناجات نيست.
و همچنين كلام آشكار ساختن آن چيزى است كه در ضمير آدمى است، و اين جز با حاضر بودن دل ممكن نيست، پس كسى كه با دل غافل مىگويد: «اهدِنَا الصِّراطَ المُستَقيمَ» خواستار چيست؟
و نيز شك نيست كه مقصود از قرائت و اذكار همانا ثنا و حمد و تضرّع و دعاست، و مخاطب خداى تعالى است، پس هر گاه دل بنده با پرده غفلت پوشيده باشد و او را نبيند و مشاهده نكند، بلكه از مخاطب غافل باشد، و زبان خويش به حكم عادت بجنباند، اين چقدر از مقصود نماز كه براى پاك و روشن ساختن دل و تجديد ياد خدا و رسوخ ايمان تشريع شده دور است!(ملا مهدی نراقی، جامع السعادات، ج3، ص325)
2. حضور قلب شرط قبولی نماز
خود نماز ذكر است بلكه يكى از مصاديق اعظم ذكر است. چون ذكر يعنى ياد خدا، و در تمام نماز چه افعال و چه اقوال، روح و جان نماز همان حضور قلب است كه حقيقت ذكر است.(سيد محمد حسين حسينى طهرانى، رساله سيرو سلوك منسوب به بحر العلوم، ص131) و نماز بدون حضور قلب، نماز فاقد روح و جان است که ارزشی ندارد.
فیض کاشانی(ره) مىفرمايد: بدون توجّه و حضور قلب، نماز ابداً مقبول نيست، به دليل آنكه اوّلًا خدا مىفرمايد: «وَ أَقِمِ الصَّلاة لِذِكْرى»(طه ـ 14) (نماز را برای یاد من به پا دار)و ثانياً مىفرمايد: «وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلين»(اعراف ـ 205) (از غافلان مباش) و ثالثاً مىفرمايد: «لا تَقْرَبُوا الصَّلاة وَ أَنْتُمْ سُكارى حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُون» (اى اهل ايمان هنگامى كه (از خمر و مى) مست باشيد نزديك نماز نرويد (نماز نخوانيد) تا آنكه بدانيد چه مىگوييد)(نساء ـ 43)
در آيه اوّل تعليل مىكند وجوب اقامه نماز را به ذكر خدا؛ بنابراين اگر علّت حكم كه آن ياد و توجّه به خداست در نماز نباشد نماز بىفائده است. و امّا در آيه دوّم صريحاً نهى از غفلت مىكند. و امّا در آيه سوّم بعضى تفسير كردهاند كه مقصود از سُكارى، «سُكارى مِن كِثرَة الهَمّ، و قِيلَ: مِن حُبِّ الدُّنيَا» (مستی از کثرت هم و غم دنیا و گفته شده مستی از حب دنیا میباشد).
فرض كن همان ظاهرش مراد باشد كه سكارى از خوردن مسكرات، ولكن چون در آيه شريفه علّتش بيان شده كه مىفرمايد: «حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُون»(نساء ـ 43)، معلوم مىشود كه كسى كه در اين علّت شريك است گرچه به حبّ دنيا يا كثرت هموم باشد نبايد در نماز داخل شود مگر آنكه اين موانعِ توجّه تامّ را از خود دور كند.(ملا محسن فيض كاشانى، المحجة البيضاء في تهذيب الإحياء، ج1، ص 349) البته توجه داشت که نماز بدون حضور قلب از نظر فقهی رفع تکلیف میکند اما نماز تام و کامل با حضور قلب بدست میآید.
3. دستور العمل و راهکارها
در ذیل چهار دستور العمل برای ایجاد حضور قلب در نماز ارائه میشود:
الف) عدم توجه به اطراف
«وَ رَوَى مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ عَنْهُ «ص» اَنَّهُ قَالَ: «مَنْ عَرَفَ مَنْ عَلَى يَمِينِهِ وَ شِمَالِهِ مُتَعَمِّداً فِي الصَّلَاةِ فَلَا صَلَاةَ لَهُ» (نمازگزاری که بداند در راست و چپ خود چه میگذرد، و به اطراف خود توجه داشته باشد نمازش پذیرفته نمیشود) (محدث نورى، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج4، ص99)
این حدیث در مقام بیان این است که هنگام نماز، باید توجه خود را از اطراف بریده و به نماز مشغول شد و مسلماَ این عدم توجه به اطراف، در کاهش خواطر نفسانی نقش بسزایی دارد.
ملا احمد نراقی(ره) در اهمیت حضور قلب در نماز و انقطاع و عدم توجه به اطراف نقل کرده که: «ابو طلحه انصارى باغى داشت روزى در آنجا نماز مىكرد در آن حال، مرغى شروع به خواندن كرد و دل او مشغول آواز آن شد. گفت: باغى كه مرا از حضور قلب در نماز باز دارد به كار من نمىآيد آن را فروخت و قيمت آن را تصدق كرد» (ملا احمد نراقى، معراج السعادة، ص706)
و برخی به قدری در نماز خود مستغرق بوده و از اطراف بیخبر میشوند، که حتی در آن موقع اگردردی در اعضایی از بدنشان رخ میداده است، متوجه نمیشدند.
در عضوى از اعضاى يكى از خاشعان خوره پيدا شد، لازم گرديد آن عضو قطع شود، امّا وى مانع از آن مىشد. گفتند: در نماز هر چه بر سر او آورند در نيابد، لذا هنگامى كه در نماز بود آن را قطع كردند.
نظير اين قضيّه به مولاى ما امير مؤمنان علیه السلام نيز نسبت داده شده است كه پيكان تير در پاى آن حضرت فرو رفته بود، و بيرون آوردن آن ممكن نمىشد فاطمه علیها السلام فرمود: آن را در حال نماز از پايش بيرون آوريد، زيرا در آن حال آنچه را بر او مىگذرد احساس نمىكند، لذا آن تير را به هنگامى كه مشغول نماز بود از پايش بيرون كشيدند. (ملا محسن فيض كاشانى، المحجة البيضاء في تهذيب الإحياء، ج1، ص 397-398)
ب) صَلاه مودع (آخرین نماز)
(از رسول خدا(ص) روايت است: وقتى كه به نماز برمىخيزى آن چنان نماز را بجاى آور گويا آخرين ملاقات و ديدارى است كه با محبوب و پروردگارت دارى. و وقتى كه داخل نماز شدى فرض كن اين آخرين نمازى است كه در دنيا بجاى مىآورى. و بهشت را در پيشگاه رويت مشاهده نما و جهنّم را در زير پايت احساس كن و فرشته مرگ را پشت سر خود بپندار و پيامبران را سمت راست و فرشتگان الهى را در سمت چپ خود مشاهده نما و خداى تعالى از بالا ناظر بر اعمال و رفتار تو است. پس بينديش حال در پيشگاه چه كسى ايستادهاى و با چه كسى مناجات مىنمائى و چه كسى ناظر بر احوال تو است). (شیخ عباس قمى، سفينهًْ البحار، ج5، ص158)
علّامه بحرالعلوم طباطبائى(ره) در این مورد در منظومه «الدرهًْ النجفيهًْ» ص155 سروده است:
«و صَلِّ بِالخُضُوعِ و التَّخَشُّعِ وَ كُنْ إذا صَلَّيتَ كَالمُوَدِّعِ»
(نماز را در حال خضوع و خشوع بجاى آور و گمان داشته باش كه اين نماز آخرين نماز از عمر تو مىباشد كه دارى با خداى خودت خداحافظى مىنمائى).
همان گونه که در این حدیث آمده است و طبق توصیه برخی از اساتید اخلاق معاصر و گواهی تجربه، یکی از راهکارها برای حضور قلب در نماز، این است که خواطر خود را متوجه این امر کنیم که شاید، آخرین نمازی باشد که میخوانیم و دیگر توفیق آن را نخواهیم داشت، چنین توجهی سهم بسزایی در کاهش خواطر زائد خواهد داشت.
ج) دستور العمل علامه تهرانی(ره)
از علامه تهرانی (ره) دو دستور العمل ذکر میگردد: الف) احضار معانی بدون توجّه به خود آنها. ب) انجام مستحبات.
1 ـ احضار معانی بدون توجّه به خود آنها
در نماز كه أهمّ امور است بايد انسان در حضور قلب به خدا منقطع باشد و هيچ خاطرهاى و انديشهاى از ذهن عبور نكند، و اين فقط در صورتى امكان پذير است كه جملات و عبارات نماز كه طبعاً حاوى معانى خود مىباشند بدون اندك توجّه به خود آنها در ذهن بيايد و بر زبان جارى شود. در اين صورت نماز، نماز است. يعنى مخاطب خداست؛ حضور قلب با خداست.
و گرنه حضور قلب با الفاظ و يا با معانى است؛ و خداوند علِىّ أعْلى مهجور گرديده، و فقط به نظر ضمنى كه در حقيقت نظر نيست به او ملاحظه شده است.(سيد محمد حسين حسينى تهرانى، روح مجرد، ص164)
2 ـ انجام مستحبات
در نماز انسان قلب و همان حقيقت خود را محو در عظمت آن موجود ازلى و ابدى كه تمام موجودات قائم به اوست مىنمايد، و خود را بدان ابديّت مىپيوندد، و به ذكر او و ياد او آرامش مىگيرد؛ «الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِاللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» (آنها كه به خدا ايمان آورده و دلهاشان به ذكر خدا آرام مىگيرد، هان كه دلها با ذكر خدا آرامش مىيابد) (رعد ـ 28)
و لذا آنچه براى تمرکز حواسّ و حضور قلب مفيد است، در نماز مستحبّ است؛ مانند:
1) آنكه انسان در منزل خود بيتى را براى نماز اختصاص دهد و با حال پريشان وارد نماز نشود.
2) قدرى تأمّل كند تا آرام بگيرد.
3) با شكم سير و مملوّ از طعام روى به نماز نياورد.
4) در نماز سجّاده بيندازد.
5) انگشترى عقيق دست كند.
6) عطر بزند.
7) مسواك كند.
8) عمامه ببندد و طرف راست او را از زير حنك بگذراند.
9) لباس سفيد در بر كند.
10) نگاهش در مواقع و حالات مختلفه نماز به مواضع معيّنه و مقرّره در فقه بوده باشد.
11) مستحبّ است نمازهاى نوافل خود را در خفيه بخواند، لكن نمازهاى واجب را مستحبّ است به جماعت و در مسجد بجاى بياورد.(سيد محمد حسين حسينى تهرانى، انوارالملكوت، ج1، ص136)
بنابر این هر چقدر به مستحباتی که در شریعت اسلامی وارد شده است، بیشتر توجه کنیم و عامل باشیم حضورقلب بیشتری بدست میآوریم.
4. آیات قرآن
چون حضور قلب و خشوع و خشيت مقصود كلّى از نماز است، آيات و اخبار بسيار در ترغيب بر آنها و فضيلت و ستايش اهل آنها و مذمّت غفلت و دلمشغولى در امور دنيا و وسوسههاى باطل در حال نماز رسيده است، و نيز اخبار دلالت دارد كه انبياء و اوصياء و بزرگان اولياء به هنگام اشتغال در نماز در نهايت توجّه و خشوع و خوف بودند.
خداى متعال مىفرمايد: «الَّذينَ هُم في صَلاتِهِم خاشِعُونَ» « [مؤمنان] كسانى هستند كه در نماز خود ترسان و خاشعاند» (مؤمنون ـ 2)
و مىفرمايد: «وَ اقِمِ الصَّلاةَ لِذِكرى» (طه ـ 14) «نماز را براى ياد كردن من بپا كن».
و غفلت ضدّ ياد كردن است، پس هر كه در نماز خود غافل باشد بپا كننده نماز براى ياد او نيست. و مىفرمايد:
«وَ لا تَكُن مِنَ الغافِلينَ» (اعراف ـ 204) «و از غافلان مباش».
و مىفرمايد: «فَوَيلٌ لِلمُصَلِّينَ، الَّذينَ هُم عَن صَلاتِهِم ساهُونَ» (ماعون-۵- ۴) «واى بر آن نمازگزاران، كه از نماز خود غافلند».
آنان را با آن كه نماز گزارند بر غفلت از نماز مذمّت مىكند، نه براى اينكه نماز را ترك مىكنند.
و مىفرمايد: «لا تَقرَبُوا الصَّلاةَ وَ انتُم سُكارى حَتَّى تَعلَمُوا ما تَقُولُونَ» (نساء ـ 43)
«در حال مستى و بيهوشى نزديك نماز مشويد تا بفهميد چه مىگوئيد».
و گفتهاند: مراد بيهوشى از كثرت همّ و غم دنياست، و گفتهاند: از محبّت دنيا، و اگر بر ظاهر آن حمل شود بيدار باش بر مستى دنياست، زيرا علّت را بيان كرده و فرموده است: تا بدانيد چه مىگوئيد. و چه بسا نمازگزارى كه شراب نياشاميده و حال آنكه در نماز خود نمىداند چه مىگويد.(ملا مهدی نراقی، جامع السعادات، ج3، ص326- 327)
***
انسان در هر لحظه از افكار و خواطر خالى نيست؛ در سكون و حركت، در خواب و در بيدارى. افكار و خاطرات مانند موج هاى خروشان از اصقاع و نواحى نفس هجوم مىآورند، و ملكات مكتسبه و برخورد با مشاهدات روزمرّه هر دم بر انسان خاطرهاى مىزايند. اين خاطرات مانند تيغهایى آبدار و شمشيرهایى برّان بر قلب حمله نموده، او را در پرده مىافكنند و جريحهدار مىكنند.
از هر خاطرهاى بگريزد، به خاطره ديگرى دچار مىشود. گريز از خاطره نيز به نوبه خود خاطره جديدى است. صور و اشكال موجودات فانيه صف بسته، دائماً در ذهن او رژه مىرود و ميدان نفس را محلّ تاخت و تاز خود قرار مىدهند؛ مولوی در این باره گوید:
جان همه روز از لگد كوب خيال
وز زيان و سود و از بيم زوال
نى صفا مىماندش نى لطف و فرّ
نى بسوى آسمان راه سفر
(جلال الدین محمد بن محمد، مولوی، مثنوىمعنوى، دفتر اول، ص22)
حقيقت نماز حضور قلب و نفى خواطر است
نماز يگانه ارتباط و اتّصالى است كه ناگهان او را از اين هياهو مىرهاند؛ چون حقيقت نماز حضور قلب است، و حضور قلب مستلزم نفى خواطر و توجّه تام به ذات اقدس ربوبى است.
لذا با اين توجّه تمام خاطرات مضمحل مىگردد، افكار و خيالات نيست و نابود مىگردد، آن لشكرهاى صف كشيده شده افكار و آن تداعى معانى صور و اشكال مانند نمك در آب حل مىشود، و آن آشوب و هيجان تبديل به آرامش و سكون مىگردد. آن گرد و غبار خيالات تبديل به زمين سرسبز و خرّم و آب پاشيده شده، آن امواج پرخروش تبديل به يك آب صاف و آرام مىشود.
معلوم است كه اقلّ فايده آن استراحت موقّتى از پريشانى حواس و افكار، و فائده مهم آن اتّصال به ابديّت و خداوند است. چون آئينه دل صاف شد و آب خروشان آرام گرفت و گرد و غبار شهوات و افكار مشوّش نشست، جلوه خورشيد حقيقت و شمس سرمدى در قلب واضح مىشود؛ بنده خداى خود را با چشم دل مىبيند، با او مىگويد و با او مىشنود. يكى از بزرگان مىفرمايد: من هر وقت بخواهم خدا با من صحبت كند قرآن مىخوانم، و هر وقت بخواهم من با خدا تكلّم كنم نماز مىخوانم چه حال بهتر از اين حال كه انسان دمى مغز خود را از فكر اين دنياى پر شر و شور خالى كند (دنيائى كه عيشش توأم با ناگوارى و حياتش توأم با موت و شاديش مقرون با سوگ و ماتم است) و توجّه به حرم انس و مقام قرب و محل أمان بگرداند، و به ابديّت پيوسته شود.(سيد محمد حسين حسينى طهرانى، انوارالملكوت، ج1، ص99- 101)
1. اهمیت حضور قلب
موجوداتى را كه ما در خارج مشاهده مىكنيم ظاهرى دارند و باطنى. هر موجودى از موجودات طبيعى، جسمى دارد و روحى، مُلكى دارد و ملكوتی.
مثلًا نمازى را كه انسان مي خواند، ظاهرى دارد و باطنى، ظاهرش طهارت است و استقبال و قيام و ركوع و سجود و دعا و قرآن و تسبيح و غير ذلك؛ و باطن و ملكوتش، آن جان و روح اين نماز است، كه آيا از روى ريا و خودپسندى و عُجب و مقاصد پائين خوانده است، و يا از روى خلوص و اخلاص؟
انسان آن را با حالت پريشان و هجوم خواطر خوانده است، يا با طُمأنينه و سكينه خاطر و حضور قلب؟ درجات حضور باطنى او در چه حدود بوده است؟ و سير معراجى او تا به كجا او را رسانده است؟
(سيد محمد حسين حسينى طهرانى، معاد شناسى، ج 6، ص182) با توجه به آنچه که ذکر شد، باطن در مقابل ظاهر بوده و اصل است و نماز بیحضور قلب، نمازی است که اصالت ندارد.
ملا مهدی نراقی(ره) در اهمیت حضور قلب در نماز گوید:
حضور قلب و خشوع روح نماز است و چگونه نباشد و كمال نماز به آن بسته نباشد و حال آنكه نماز گزار در نماز و دعاى خود در مقام مناجات با پروردگار است؟ و شك نيست كه سخنى كه از روى غفلت سر زند مناجات نيست.
و همچنين كلام آشكار ساختن آن چيزى است كه در ضمير آدمى است، و اين جز با حاضر بودن دل ممكن نيست، پس كسى كه با دل غافل مىگويد: «اهدِنَا الصِّراطَ المُستَقيمَ» خواستار چيست؟
و نيز شك نيست كه مقصود از قرائت و اذكار همانا ثنا و حمد و تضرّع و دعاست، و مخاطب خداى تعالى است، پس هر گاه دل بنده با پرده غفلت پوشيده باشد و او را نبيند و مشاهده نكند، بلكه از مخاطب غافل باشد، و زبان خويش به حكم عادت بجنباند، اين چقدر از مقصود نماز كه براى پاك و روشن ساختن دل و تجديد ياد خدا و رسوخ ايمان تشريع شده دور است!(ملا مهدی نراقی، جامع السعادات، ج3، ص325)
2. حضور قلب شرط قبولی نماز
خود نماز ذكر است بلكه يكى از مصاديق اعظم ذكر است. چون ذكر يعنى ياد خدا، و در تمام نماز چه افعال و چه اقوال، روح و جان نماز همان حضور قلب است كه حقيقت ذكر است.(سيد محمد حسين حسينى طهرانى، رساله سيرو سلوك منسوب به بحر العلوم، ص131) و نماز بدون حضور قلب، نماز فاقد روح و جان است که ارزشی ندارد.
فیض کاشانی(ره) مىفرمايد: بدون توجّه و حضور قلب، نماز ابداً مقبول نيست، به دليل آنكه اوّلًا خدا مىفرمايد: «وَ أَقِمِ الصَّلاة لِذِكْرى»(طه ـ 14) (نماز را برای یاد من به پا دار)و ثانياً مىفرمايد: «وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلين»(اعراف ـ 205) (از غافلان مباش) و ثالثاً مىفرمايد: «لا تَقْرَبُوا الصَّلاة وَ أَنْتُمْ سُكارى حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُون» (اى اهل ايمان هنگامى كه (از خمر و مى) مست باشيد نزديك نماز نرويد (نماز نخوانيد) تا آنكه بدانيد چه مىگوييد)(نساء ـ 43)
در آيه اوّل تعليل مىكند وجوب اقامه نماز را به ذكر خدا؛ بنابراين اگر علّت حكم كه آن ياد و توجّه به خداست در نماز نباشد نماز بىفائده است. و امّا در آيه دوّم صريحاً نهى از غفلت مىكند. و امّا در آيه سوّم بعضى تفسير كردهاند كه مقصود از سُكارى، «سُكارى مِن كِثرَة الهَمّ، و قِيلَ: مِن حُبِّ الدُّنيَا» (مستی از کثرت هم و غم دنیا و گفته شده مستی از حب دنیا میباشد).
فرض كن همان ظاهرش مراد باشد كه سكارى از خوردن مسكرات، ولكن چون در آيه شريفه علّتش بيان شده كه مىفرمايد: «حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُون»(نساء ـ 43)، معلوم مىشود كه كسى كه در اين علّت شريك است گرچه به حبّ دنيا يا كثرت هموم باشد نبايد در نماز داخل شود مگر آنكه اين موانعِ توجّه تامّ را از خود دور كند.(ملا محسن فيض كاشانى، المحجة البيضاء في تهذيب الإحياء، ج1، ص 349) البته توجه داشت که نماز بدون حضور قلب از نظر فقهی رفع تکلیف میکند اما نماز تام و کامل با حضور قلب بدست میآید.
3. دستور العمل و راهکارها
در ذیل چهار دستور العمل برای ایجاد حضور قلب در نماز ارائه میشود:
الف) عدم توجه به اطراف
«وَ رَوَى مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ عَنْهُ «ص» اَنَّهُ قَالَ: «مَنْ عَرَفَ مَنْ عَلَى يَمِينِهِ وَ شِمَالِهِ مُتَعَمِّداً فِي الصَّلَاةِ فَلَا صَلَاةَ لَهُ» (نمازگزاری که بداند در راست و چپ خود چه میگذرد، و به اطراف خود توجه داشته باشد نمازش پذیرفته نمیشود) (محدث نورى، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج4، ص99)
این حدیث در مقام بیان این است که هنگام نماز، باید توجه خود را از اطراف بریده و به نماز مشغول شد و مسلماَ این عدم توجه به اطراف، در کاهش خواطر نفسانی نقش بسزایی دارد.
ملا احمد نراقی(ره) در اهمیت حضور قلب در نماز و انقطاع و عدم توجه به اطراف نقل کرده که: «ابو طلحه انصارى باغى داشت روزى در آنجا نماز مىكرد در آن حال، مرغى شروع به خواندن كرد و دل او مشغول آواز آن شد. گفت: باغى كه مرا از حضور قلب در نماز باز دارد به كار من نمىآيد آن را فروخت و قيمت آن را تصدق كرد» (ملا احمد نراقى، معراج السعادة، ص706)
و برخی به قدری در نماز خود مستغرق بوده و از اطراف بیخبر میشوند، که حتی در آن موقع اگردردی در اعضایی از بدنشان رخ میداده است، متوجه نمیشدند.
در عضوى از اعضاى يكى از خاشعان خوره پيدا شد، لازم گرديد آن عضو قطع شود، امّا وى مانع از آن مىشد. گفتند: در نماز هر چه بر سر او آورند در نيابد، لذا هنگامى كه در نماز بود آن را قطع كردند.
نظير اين قضيّه به مولاى ما امير مؤمنان علیه السلام نيز نسبت داده شده است كه پيكان تير در پاى آن حضرت فرو رفته بود، و بيرون آوردن آن ممكن نمىشد فاطمه علیها السلام فرمود: آن را در حال نماز از پايش بيرون آوريد، زيرا در آن حال آنچه را بر او مىگذرد احساس نمىكند، لذا آن تير را به هنگامى كه مشغول نماز بود از پايش بيرون كشيدند. (ملا محسن فيض كاشانى، المحجة البيضاء في تهذيب الإحياء، ج1، ص 397-398)
ب) صَلاه مودع (آخرین نماز)
(از رسول خدا(ص) روايت است: وقتى كه به نماز برمىخيزى آن چنان نماز را بجاى آور گويا آخرين ملاقات و ديدارى است كه با محبوب و پروردگارت دارى. و وقتى كه داخل نماز شدى فرض كن اين آخرين نمازى است كه در دنيا بجاى مىآورى. و بهشت را در پيشگاه رويت مشاهده نما و جهنّم را در زير پايت احساس كن و فرشته مرگ را پشت سر خود بپندار و پيامبران را سمت راست و فرشتگان الهى را در سمت چپ خود مشاهده نما و خداى تعالى از بالا ناظر بر اعمال و رفتار تو است. پس بينديش حال در پيشگاه چه كسى ايستادهاى و با چه كسى مناجات مىنمائى و چه كسى ناظر بر احوال تو است). (شیخ عباس قمى، سفينهًْ البحار، ج5، ص158)
علّامه بحرالعلوم طباطبائى(ره) در این مورد در منظومه «الدرهًْ النجفيهًْ» ص155 سروده است:
«و صَلِّ بِالخُضُوعِ و التَّخَشُّعِ وَ كُنْ إذا صَلَّيتَ كَالمُوَدِّعِ»
(نماز را در حال خضوع و خشوع بجاى آور و گمان داشته باش كه اين نماز آخرين نماز از عمر تو مىباشد كه دارى با خداى خودت خداحافظى مىنمائى).
همان گونه که در این حدیث آمده است و طبق توصیه برخی از اساتید اخلاق معاصر و گواهی تجربه، یکی از راهکارها برای حضور قلب در نماز، این است که خواطر خود را متوجه این امر کنیم که شاید، آخرین نمازی باشد که میخوانیم و دیگر توفیق آن را نخواهیم داشت، چنین توجهی سهم بسزایی در کاهش خواطر زائد خواهد داشت.
ج) دستور العمل علامه تهرانی(ره)
از علامه تهرانی (ره) دو دستور العمل ذکر میگردد: الف) احضار معانی بدون توجّه به خود آنها. ب) انجام مستحبات.
1 ـ احضار معانی بدون توجّه به خود آنها
در نماز كه أهمّ امور است بايد انسان در حضور قلب به خدا منقطع باشد و هيچ خاطرهاى و انديشهاى از ذهن عبور نكند، و اين فقط در صورتى امكان پذير است كه جملات و عبارات نماز كه طبعاً حاوى معانى خود مىباشند بدون اندك توجّه به خود آنها در ذهن بيايد و بر زبان جارى شود. در اين صورت نماز، نماز است. يعنى مخاطب خداست؛ حضور قلب با خداست.
و گرنه حضور قلب با الفاظ و يا با معانى است؛ و خداوند علِىّ أعْلى مهجور گرديده، و فقط به نظر ضمنى كه در حقيقت نظر نيست به او ملاحظه شده است.(سيد محمد حسين حسينى تهرانى، روح مجرد، ص164)
2 ـ انجام مستحبات
در نماز انسان قلب و همان حقيقت خود را محو در عظمت آن موجود ازلى و ابدى كه تمام موجودات قائم به اوست مىنمايد، و خود را بدان ابديّت مىپيوندد، و به ذكر او و ياد او آرامش مىگيرد؛ «الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِاللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» (آنها كه به خدا ايمان آورده و دلهاشان به ذكر خدا آرام مىگيرد، هان كه دلها با ذكر خدا آرامش مىيابد) (رعد ـ 28)
و لذا آنچه براى تمرکز حواسّ و حضور قلب مفيد است، در نماز مستحبّ است؛ مانند:
1) آنكه انسان در منزل خود بيتى را براى نماز اختصاص دهد و با حال پريشان وارد نماز نشود.
2) قدرى تأمّل كند تا آرام بگيرد.
3) با شكم سير و مملوّ از طعام روى به نماز نياورد.
4) در نماز سجّاده بيندازد.
5) انگشترى عقيق دست كند.
6) عطر بزند.
7) مسواك كند.
8) عمامه ببندد و طرف راست او را از زير حنك بگذراند.
9) لباس سفيد در بر كند.
10) نگاهش در مواقع و حالات مختلفه نماز به مواضع معيّنه و مقرّره در فقه بوده باشد.
11) مستحبّ است نمازهاى نوافل خود را در خفيه بخواند، لكن نمازهاى واجب را مستحبّ است به جماعت و در مسجد بجاى بياورد.(سيد محمد حسين حسينى تهرانى، انوارالملكوت، ج1، ص136)
بنابر این هر چقدر به مستحباتی که در شریعت اسلامی وارد شده است، بیشتر توجه کنیم و عامل باشیم حضورقلب بیشتری بدست میآوریم.
4. آیات قرآن
چون حضور قلب و خشوع و خشيت مقصود كلّى از نماز است، آيات و اخبار بسيار در ترغيب بر آنها و فضيلت و ستايش اهل آنها و مذمّت غفلت و دلمشغولى در امور دنيا و وسوسههاى باطل در حال نماز رسيده است، و نيز اخبار دلالت دارد كه انبياء و اوصياء و بزرگان اولياء به هنگام اشتغال در نماز در نهايت توجّه و خشوع و خوف بودند.
خداى متعال مىفرمايد: «الَّذينَ هُم في صَلاتِهِم خاشِعُونَ» « [مؤمنان] كسانى هستند كه در نماز خود ترسان و خاشعاند» (مؤمنون ـ 2)
و مىفرمايد: «وَ اقِمِ الصَّلاةَ لِذِكرى» (طه ـ 14) «نماز را براى ياد كردن من بپا كن».
و غفلت ضدّ ياد كردن است، پس هر كه در نماز خود غافل باشد بپا كننده نماز براى ياد او نيست. و مىفرمايد:
«وَ لا تَكُن مِنَ الغافِلينَ» (اعراف ـ 204) «و از غافلان مباش».
و مىفرمايد: «فَوَيلٌ لِلمُصَلِّينَ، الَّذينَ هُم عَن صَلاتِهِم ساهُونَ» (ماعون-۵- ۴) «واى بر آن نمازگزاران، كه از نماز خود غافلند».
آنان را با آن كه نماز گزارند بر غفلت از نماز مذمّت مىكند، نه براى اينكه نماز را ترك مىكنند.
و مىفرمايد: «لا تَقرَبُوا الصَّلاةَ وَ انتُم سُكارى حَتَّى تَعلَمُوا ما تَقُولُونَ» (نساء ـ 43)
«در حال مستى و بيهوشى نزديك نماز مشويد تا بفهميد چه مىگوئيد».
و گفتهاند: مراد بيهوشى از كثرت همّ و غم دنياست، و گفتهاند: از محبّت دنيا، و اگر بر ظاهر آن حمل شود بيدار باش بر مستى دنياست، زيرا علّت را بيان كرده و فرموده است: تا بدانيد چه مىگوئيد. و چه بسا نمازگزارى كه شراب نياشاميده و حال آنكه در نماز خود نمىداند چه مىگويد.(ملا مهدی نراقی، جامع السعادات، ج3، ص326- 327)